نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

2002
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19022
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    38
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    سلام واقعیت نمی دونم از کجا باید شروع کنم... اما برای دادن اطلاعات کلی: من و همسرم پنج سال هست که ازدواج کردیم-
    بالاخره وقتی دوتا غریبه با فرهنگ های مختلف با هم ازدواج می کنن اختلاف نظر و مغایرت اخلاقی زیاد هست و تا با هم جفت نشن و جور نشن حرف و حدیث زیاد هست...
    اما من و همسرم دیده شده که علنی با هم بحثمون شده و من قهر و گریه و اون هم داد و بیداد!! گاهی احساس تاسف می کنم ازین که با این خانواده وصلت کردم اللخصوص وقتی که اخیرا مادر شوهرم به جای اینکه با محبت من و همسرم رو به هم نزدیک کنه زنگ زد و گفت:« که من دارم پنج ساله شما ها رو تحما می کنم- چرا انقدر پسرم رو اذیت می کنی و داری پیرش می کنی- به پدرت همه چیز رو توضیح بده و بگو به من زنگ بزنه می خوام باهاش حرف بزنم- این که نشد زندگی یا درست میشید یا یه کار دیگه ای انجام بدم- من که نمی زارم بهم بی احترامی کنی ازت هیچ انتظاری ندارم که حتی استکان چای بذاری جلوم و...» خیلی حرف ها زد و واقعیت هر وقت بهم زنگ می زد یا حرفی می زد میشستم باحوصله گوش می کردم و احترام بیشتری حرف هاش رو گوشم یکردم اما اینار دیگه وقتی دیدم داره پسرم پسرم می کنه و حیا رو قورت داده و داره مثله خانم مدیرا پای اولیا رو میکشه وسط منم حرف های دلم رو زدم و بعد هم وسط حرف هاش پریدم و گفتم دیگه حرفی ندارم و خدافظ خدافظ!
    واقعا تا به حال نشده بود که بخوامم تند و بلند و با عصبانتیت زیاد همراه با گریه حرفم و بزنم.
    شده بود بعضی وقت ها فقط عصبانی بشم اما با احترام یا گریه کنم و یه کم جیغ جیغ اما اندفعه...
    واقعا دیگه حدش رو رد کرده بود و این مسئله از شب قبلش شروع کرده بود که اومده بود خونمون که مثلا زیارت قبول بهمون بگه که به جای اون با سردی وارد خونمون شده بود و اصلا با من حرف نزده بود و یِوَری نشسته بود رو مبل و بعد هم هرچی پسرش با ترکی گفت که چرا اینجوری می کنی ، چرا حرف نمی زنی و ... هیچ گوش نمی داد هیچ داشت شوهرم هم تحریک می کرد که اگر تو خونه آدم آرامش باشه و اعصاب آدم سر جاش باشه موهای سرت نمی ریخت و حالت بهتر از اینا بود...و آخرم همون جا روی مبل دراز کشید و خوابید.
    انقدر ازین رفتارهاش ناراحت شده بودم به جای این که جوابش رو بدم باند می شدم و کارهامو می کردم و یه کم هم غر هامو به شوهرم زدم که این چه وضعش هست و ... و دست چپم به شدتتتتتت درد گرفته بود . آخر شب که خواستم سینی رو بردارم چون دست چپم درد می کرد سینی یه وری شد و من هم با محکمیت حفظش کردم (که برداشت بی ادبی از سمت من شد متاسفانه)
    فرداش هم گه گفتم زنگ زده بود و کلی چرت و پرت بهم گفت و اشک من و درآورد و من هم یه کم از حد خودم بیشتر خارج شدم.
    خیلی بهونه زیاد داشت: چرا خواهر شوهرت رو نگه نداشتی؟
    چرا هر جا می رید همش دعوا دارید می کنید؟
    شما بچه می خواید چی کار اول اخلاقتون رو خوب کنید بعد بچتون بشه (این رو خودمم قبول دارم)
    چرا وقتی مهمو میاد بلد نیستی باهاش حرف بزنی و چرا خستگیت رو نشون می دی
    آدم وقتی ناراحته نباید کسی بفهمه انگار تو دهنش خونه و نباید باز کنه (این دیگه چه مثال چرتیه که می زنه؟!)
    و ...
    من هم در جوابش خیلی حرف ها گفتم که شاید مهمترین هاش این بود:
    من از اول هم به حرف شما گوش کردم و احترام گذاشتم و تا به حال بی احترامی نکردم و از نصیحت کردن شما بدم نیومده و کلا حرف شنوی دارم چرا بهم اینجوری میگید؟
    اخلاق پسر شما هم خوب نبوده و جاهایی حرف هایی زده که نبایدمی زده و تهدیدم می کنه چجور باید رفتار می کردم ؟ من که نمی تونم پسرت رو تربیت کنم؟ من دنبال کسی می گردم که بهشت تکیه کنم نمی تونم تربیت ناقص شما رو کاملش کنم و اگر اخلاقم اینجوری شده( که قبلا نبوده و معمولا ازم تعریف می کردید) به خاطر پسر شماست و کمال همنشین و...
    از اولش هم با ترکی حرف زدنشون مشکل داشتم و به شوخی و جدی زیاد گفته بودم که لااقل وقتی من هستم جلوی من ترکی حرف نزنید (به خدا صحبت کردنم و ازیاد بردم نمی دونم دیگه چجوری باید ارتباط بگیرم با دیگران) اما می گفتن که حرفی درباره تو نمی زنیم و اگر بهت مربوط بشه میگیم بهت و خودت هم سعی کن ترکی یاد بگیری. (واقعا که..)
    خلاصه کلام
    من نه دلم می خواست که اینجوری بشه و نه مادر شوهرم نباید دق دلی این 5 سال رو با تهدید سرم خالی می کرد
    بلکه بهتر بود قبل این که بیاد خونمون زنگ می زد اگر ازم ناراحت بود و باهام حرف میزد
    هر وقت که مادر شوهرم می خواد بیاد خونمون من کلی عزا میط گیرم که غذا چی درست کنم که یک نوع باشه و اذیت نشم اصلا مرغ و رب گوجه و بعضی حبوبات و خیلی چیزا رو نمی خوره و ما تو خرج می افتیم از قضا اون شب من خونه مادرم اینا بودم تا عصرش و با عجله اومدم خونمون و خواستم خونه رو محیا کنم و وقت شام درست کردن نبود واسه همین کباب سفارش داد همسرم و من هم برنج و مخلفات رو آماده کردم. واقعا هر بار که مهمون بیاد ما بیاد کلی هزینه کنیم. و من خودم دوست دارم کارهامو قشنگ انجام بدم که شوهرم هزینه هاش حروم نشه.اما وقتی این اتفاقات بیافته آدم خستگی بهش می مونه
    از وقتی نامزد شدم برای این که توی دلشون باشم خیلی کارها کردم و خیلی گذشت ها داشتم و حتی مامان یا داداش صداشون می زدم، اما الان که انقدر دور هستیم دلم می خواد که جور دیگه ای صداشون کنم چون لایق نمی دونمشون.
    من دلم اوضاع بهتری می خواد دیگه دلم نمی خواد بغض کنم و گریه....دیگه دلم نمی خواد مدام غر بزنم و گله کنم...دلم آرامش می خواد باورکنید من تو خونه پدریم هم می خوردم هم می پوشیدم هم خوش هیکل تر و خوش پوش تر بودم و آرامشم از الان یه کم بیشتر بود...من خواستم ازدواج کنم که آرامشم بیشتر به...که کنار همسرم خوشحال باشم که فکرم باز تر بشه که خانواده نمومنه ای تششکیل بدم نه اینجوری!!که صدای دعوامون رو هم همسایه میشنوه...
    من از دست خودمم خسته شدم... گاهی میگم ازش جدا بشم اما میگم بعدش چی؟ دیگران چجوری بهت نگاه می کنن یا حرف می زنن
    من در مورد مشکلاتم به مامان بابام هم حرف نمی زنم مگر این که خودشون متوجه میشن یا دیگه چیییی بشه.

    تمام

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    سلام خانم
    امیدوارم حالت خوب باشه.
    اطلاعات نوشته شما اندک است. لطفا سن خودتان و همسرتان و اصلیت و نحوه آشنایی و مسائلی از این دست را بنویسید.
    دلیل جر و بحثهای خود را از نظر خودتان و همسرتان بنویسید.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19022
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    38
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    سلام
    من ۲۹ و همسرم ۳۶ ساله هستیم
    من تهرانی و همسرم همدانی هستن
    ازدواجمون هم سنتی بوده
    بچه نداریم
    پنج سال هست که ازدواج کردیم
    دلیل اصلی حر و بحث هامون هم نداشتن شناخت دوطرفه و داشتن حسی که من بزرگتر و پخته تر هیتم و می دونم چی صلاح تو هست که همیشه همسرم داره
    من بیشتر مواقع ازین که همسرم از من حمایت نمی کنه - حس عشقش به من کم هست یعنی مثل بقیه برادر هاش که هوای زنشون رو دارن نیست، مثلا من به دوتایی بیرون رفتن و مسافرت دوتایی و کارای عاشقانه میل نشون می دم اما همسرم بی میله و کمتر اهمیت میده یا توی مسیله کادو دادن و سورپرایز کردن بی میله
    واقعا سخته نمی دونم چجوری باید توضیح بدم
    ما تو مسائل جنسی خیلی ضعیف هستیم و بیشتر من دارم زور می زنم برای ارتباط داشتن
    من احساساتی ترم- من منطم تر و نرتب تر و دقیق تر هستم نسبت به مسایل و گاهی استرسی تر و همسرم کاملا برعکس من و این خودش باعث دعوامون میشه
    من خیلی به خودم و لباس پوشیدن و آرایش و ختی درس خوندن و خلاصه سلامتی و دندان و … اهمیت می دادم و ایشون بلعکس من هست و باعث شده بعد پنج سال من به‌خودم هم کم اهمیت بشم - این موضوع هم دلیل دعوامونه
    ایشون به هیت و مسجد و روضه و‌ماه رمضان اینجور کنه محرم تا صفر مشکی بپوش و ریش بلند کن و اینا و من رو اذیت می کنه من نمیگم بده خودم چادری ام اما افراطی هستن
    دیر خوابیدن با تلوزیون و‌موبایل سرگرم شدن و صبح دیر ار بیدار شدن باعث دعوا و نظم من و هم بهم زده
    حرف هایی که از سمت خودشون من رو ناراحت می کنه و با تیکه پراکنی سمت اونا یا بی توجهی ها و یا کادوهای گرون دادن به اون سمت رو من متذکر میشم بهش و توجه نمی کنه و‌باید سمت خودش رو همسرم و سمت من رو‌خودم تذکر بدم که نمیده
    چون بیشتر مواقع ناراحت میشم و حساس شدم زود نریض میشم و جدیدا سمت قلب و دست چپم خیلی درد می کنه
    در حقیقت حس بچه داری دارم!
    پدرم یه روز بهم‌گفت‌که جقدر سنت بزرگتر داره نشون میده و‌جقدر چاق داری میشی و عین مامانا شدی ذرصورتی که سنی ندارم و کمتر دارم به وزن و خودم اهمیت می دم دیگه
    همسرم توی فیت فود و اللخصوص نوشابه و دلسار افراطی هست و من همش دارم دعواش می کنم
    و واقعا واقعا خیلی چیزها رو مادر شوهرم نمی بینه و نمیدونه و میگه چرا انقدر با پسرم تندی!!
    هر وقت از شوهرم جیزی می خوام خرید کردن یا کاری رو‌انجام دادن و یا حتی دکتر رفتن ، انقدر باید بگم که خسته بشم و این دلیل دعوامونه
    یهویی بی هوا دلش هوای مسافرت همدان می کنه حای مناسب هم نیست یه اتاق بدون امکانات و دلش می خواد بره و چند روز بمونه و بعش خوش می گذره و واقعا برام سخته هر وقت بر می گردم مریض میشم و هر وقت می خوام که من نرم و نیام با صحبت با جدیت حتی با گریه گوشش بدهکار نیست و همیشه سر مسافرت رفتن من ناراحتم چون مراعات من نمیشه و اکثرا دعوا داریم
    مهمونی های با جمعیت زیاااد میگیره و ازین که کسی بخواد بیاد خونمون استقبال می کنه و همراهش خانواده مادرش رو هم همیشه میگه و من که یک نفرم و گاهی ادم شرایطش جور نیست باعث دعوامون میشه (سمت من خیلی مراعات می کنن)
    متاسفانه من سمت شوهرم بیشتر هستم و دعواهمون هم اکثرا همین موارد هست و مادر شوهرم هم حاضر در صحنه و این باعث شده که بگه جرا انقدر پسر من و اذیت می کنه
    و سمت من کمتر حضور داریم
    من نازک نارنجی نیستم اما طاقتم حدی داره. سعی در بساز بودن دارم اما حدی داره
    ادمی نیستم که یه طرف خرف بزنه و البته همسرم هم‌همیشه حرفی و جوابی توی استینش داره و یک دلیل دعوامون اینه که هر چی من بگم سریع و بدون معطلی جوابم و میده و‌کم نمیاره و من و خییییییلی اذیت می کنه
    گاهی درد و دل می کنم به جای ابن که گوش کنه جواب میده باعث ناراحتیم میشه
    تو جمع های خانوادگیشون اکثرا صدا بالاست و دارن داد می زن من اذیت میشم!!!
    اکثرا شوهرم حق به جانب حرف می زنه
    چند باری خواستم بریم پیش مشاور، اصلا مشاور و قبول نداره
    همه این مسایل رو به مادر شوهرم‌گفتم اما توجه نمیشه.
    البته از خق نگذریم صفات خوبی هم داره همسرم مثل مهربانی وقتی ناراحتم میکنه میاد سمتم با کمی تاخیر و دیگه سعی می کنه خوب خرج کنه و گاهی افراطی دست و دلبازی می کنه برای من و بقیه
    البته ما مستاجریم و خونه و‌ماشین و مغازه شخصی هم نداره و پیش عموش کار می کنه
    و سر پول جمع کردن و تا خونه بخریم و ماشین خودمون و بخریم هم دعوا دارم می کنم.

    من چی کار کنم؟؟؟
    ویرایش توسط mobinely : 10-19-2021 در ساعت 12:43 PM دلیل: یاد اوری نکته

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    سلام به شما دوست عزیز
    قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما دقت کنید که در اول موضوع مهم بحث های مکرر شما و همسرتان می باشد در این مسیر چه خانواده ها حضور و دخالت داشته باشند و چه خیر به نظر می رسد که مسیر تعاملی بین شماها با مشکل روبرو می شود و در این مسیر در اول نیاز است که شماها بتوانید مشکلات خودتان را حل کنید و در کنار اینکه حریم خصوصی زندگی مشترکتان را حفظ کنید اگر دائم در جمع بخواهید بحث و دعوا کنید و یا از یکدیگر شکایت کنید و .... خب خودتان اجازه دخالت را به دیگران می دهید. بهتر است اگر مشکلی باهم دارید هم ان را برای زمانی بگذارید که دیگران حضور ندارند در کنار اینکه سعی کنید بجای قهر، داد زدن و یا گریه در احترام احساسات خودتان را بیان کنید و صحبت های فرد مقابل را نیز بشنوید.
    به نظر می رسد که بحث های مکرر شماها خانواده ها را نگران کرده است و به همین دلیل هم مادرشورهتان از مسیر که بلد هستند سعی می کنند که این شرایط را مدیریت کنند و به شماها کمک کنند اما بازهم بیان می کنم که اگاه شدن انها حتما بخاطر حفظ نشدن حریم خصوصی شما و همسرتان می باشد.
    در کنار اینکه دقت کنید همسر شما مسئول رفتارهای هیچ فرد دیگری نمی باشد حتی رفتارهای مادرشان پس اینکه بخواهید بخاطر رفتار مادرشوهرتان همسرتان را سرزنش کنید خب این هیچ کمکی به بهبود زندگی شما و مشکلات با مادرشورهتانم نمی کند چون همسر شما نمی توانند تغییری در رفتارهای دیگران ایجاد کنند و به گفته شما همسرتان حتی به مادرشان در مورد ترکی حرف زدن و... صحبت هم کرده اند اما ایشان مسیر خودشان را طی می کنند.
    در این مسیر بهتر است بدون سرزنش و یا به دنبال مقصر بودن بلکه با دیدگاه بهبود زندگی مشترکتان با همسرتان باهم به زوج درمانگر مراجعه کنید.

  5. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19022
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    38
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    همانطور که در پاسخ گفته بودم همسرم از مشاوره رفتن خوشش نمیاد، درسته که‌ما نباید جلوی دیکران دعوا کنیم، اما اگر باز دلیلی برای ناراحتی به وجود اومد و با بی سیاستی خودم یا همسرم رو به رو شدم و دیگران باز داشتن متوجه میشدن چی؟ به نظرتون اگر ناراحتی نکنم و توی خودم بریزم درست میشه؟ ادم خنگ یا کودنی به شمار نمیام؟
    بهتر نیست که موضع خودم رو تغییر بدم و با لحن دیگه ای با اطرافیانم صحبت کنم؟ یا همان مامان صدا کردن و محبت های گذشته خوبه که ادامه بدم؟
    خودم چی کار کنم بهتره که عاقل تر دیده بشم.
    و به خاطر اون بحثی که پیش اومده و دل ازرده شدم چی مار کنم که دوباره یادآوری نشه و فراموش بشه؟

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19022
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    38
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    همانطور که در پاسخ گفته بودم همسرم از مشاوره رفتن خوشش نمیاد، درسته که‌ما نباید جلوی دیکران دعوا کنیم، اما اگر باز دلیلی برای ناراحتی به وجود اومد و با بی سیاستی خودم یا همسرم رو به رو شدم و دیگران باز داشتن متوجه میشدن چی؟ به نظرتون اگر ناراحتی نکنم و توی خودم بریزم درست میشه؟ آدم خنگ یا کودنی به شمار نمیام؟

    بهتر نیست که موضع خودم رو تغییر بدم و با لحن دیگه ای با اطرافیانم صحبت کنم؟
    همان مامان صدا کردن (مادر شوهرم) و محبت های گذشته خوبه ؟ ادامه بدم؟
    خودم چی کار کنم که عاقل تر دیده بشم؟
    و به خاطر اون بحثی که پیش اومده و دل آزرده شدم چی کار کنم که دوباره یادآوری نشه و بتونم ارتباط دوباره و بهتری با خانواده شوهرم برقرار کنم؟
    امیدوارم که راهنمایی ام کنید!!
    ویرایش توسط mobinely : 10-20-2021 در ساعت 08:44 PM

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19022
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    38
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ravanshenas-therapy نمایش پست ها
    سلام به شما دوست عزیز
    قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما دقت کنید که در اول موضوع مهم بحث های مکرر شما و همسرتان می باشد در این مسیر چه خانواده ها حضور و دخالت داشته باشند و چه خیر به نظر می رسد که مسیر تعاملی بین شماها با مشکل روبرو می شود و در این مسیر در اول نیاز است که شماها بتوانید مشکلات خودتان را حل کنید و در کنار اینکه حریم خصوصی زندگی مشترکتان را حفظ کنید اگر دائم در جمع بخواهید بحث و دعوا کنید و یا از یکدیگر شکایت کنید و .... خب خودتان اجازه دخالت را به دیگران می دهید. بهتر است اگر مشکلی باهم دارید هم ان را برای زمانی بگذارید که دیگران حضور ندارند در کنار اینکه سعی کنید بجای قهر، داد زدن و یا گریه در احترام احساسات خودتان را بیان کنید و صحبت های فرد مقابل را نیز بشنوید.
    به نظر می رسد که بحث های مکرر شماها خانواده ها را نگران کرده است و به همین دلیل هم مادرشورهتان از مسیر که بلد هستند سعی می کنند که این شرایط را مدیریت کنند و به شماها کمک کنند اما بازهم بیان می کنم که اگاه شدن انها حتما بخاطر حفظ نشدن حریم خصوصی شما و همسرتان می باشد.
    در کنار اینکه دقت کنید همسر شما مسئول رفتارهای هیچ فرد دیگری نمی باشد حتی رفتارهای مادرشان پس اینکه بخواهید بخاطر رفتار مادرشوهرتان همسرتان را سرزنش کنید خب این هیچ کمکی به بهبود زندگی شما و مشکلات با مادرشورهتانم نمی کند چون همسر شما نمی توانند تغییری در رفتارهای دیگران ایجاد کنند و به گفته شما همسرتان حتی به مادرشان در مورد ترکی حرف زدن و... صحبت هم کرده اند اما ایشان مسیر خودشان را طی می کنند.
    در این مسیر بهتر است بدون سرزنش و یا به دنبال مقصر بودن بلکه با دیدگاه بهبود زندگی مشترکتان با همسرتان باهم به زوج درمانگر مراجعه کنید.




    همانطور که در پاسخ گفته بودم همسرم از مشاوره رفتن خوشش نمیاد، درسته که‌ما نباید جلوی دیکران دعوا کنیم، اما اگر باز دلیلی برای ناراحتی به وجود اومد و با بی سیاستی خودم یا همسرم رو به رو شدم و دیگران باز داشتن متوجه میشدن چی؟ به نظرتون اگر ناراحتی نکنم و توی خودم بریزم درست میشه؟ آدم خنگ یا کودنی به شمار نمیام؟

    بهتر نیست که موضع خودم رو تغییر بدم و با لحن دیگه ای با اطرافیانم صحبت کنم؟
    همان مامان صدا کردن (مادر شوهرم) و محبت های گذشته خوبه ؟ ادامه بدم؟
    خودم چی کار کنم که عاقل تر دیده بشم؟
    و به خاطر اون بحثی که پیش اومده و دل آزرده شدم چی کار کنم که دوباره یادآوری نشه و بتونم ارتباط دوباره و بهتری با خانواده شوهرم برقرار کنم؟
    امیدوارم که راهنمایی ام کنید!!

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19022
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    38
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ماجراجو نمایش پست ها
    سلام خانم
    امیدوارم حالت خوب باشه.
    اطلاعات نوشته شما اندک است. لطفا سن خودتان و همسرتان و اصلیت و نحوه آشنایی و مسائلی از این دست را بنویسید.
    دلیل جر و بحثهای خود را از نظر خودتان و همسرتان بنویسید.


    سلام
    من ۲۹ و همسرم ۳۶ ساله هستیم
    من تهرانی و همسرم همدانی هستن
    ازدواجمون هم سنتی بوده
    بچه نداریم
    پنج سال هست که ازدواج کردیم
    دلیل اصلی حر و بحث هامون هم نداشتن شناخت دوطرفه و داشتن حسی که من بزرگتر و پخته تر هیتم و می دونم چی صلاح تو هست که همیشه همسرم داره
    من بیشتر مواقع ازین که همسرم از من حمایت نمی کنه - حس عشقش به من کم هست یعنی مثل بقیه برادر هاش که هوای زنشون رو دارن نیست، مثلا من به دوتایی بیرون رفتن و مسافرت دوتایی و کارای عاشقانه میل نشون می دم اما همسرم بی میله و کمتر اهمیت میده یا توی مسیله کادو دادن و سورپرایز کردن بی میله
    واقعا سخته نمی دونم چجوری باید توضیح بدم
    ما تو مسائل جنسی خیلی ضعیف هستیم و بیشتر من دارم زور می زنم برای ارتباط داشتن
    من احساساتی ترم- من منطم تر و نرتب تر و دقیق تر هستم نسبت به مسایل و گاهی استرسی تر و همسرم کاملا برعکس من و این خودش باعث دعوامون میشه
    من خیلی به خودم و لباس پوشیدن و آرایش و ختی درس خوندن و خلاصه سلامتی و دندان و … اهمیت می دادم و ایشون بلعکس من هست و باعث شده بعد پنج سال من به‌خودم هم کم اهمیت بشم - این موضوع هم دلیل دعوامونه
    ایشون به هیت و مسجد و روضه و‌ماه رمضان اینجور کنه محرم تا صفر مشکی بپوش و ریش بلند کن و اینا و من رو اذیت می کنه من نمیگم بده خودم چادری ام اما افراطی هستن
    دیر خوابیدن با تلوزیون و‌موبایل سرگرم شدن و صبح دیر ار بیدار شدن باعث دعوا و نظم من و هم بهم زده
    حرف هایی که از سمت خودشون من رو ناراحت می کنه و با تیکه پراکنی سمت اونا یا بی توجهی ها و یا کادوهای گرون دادن به اون سمت رو من متذکر میشم بهش و توجه نمی کنه و‌باید سمت خودش رو همسرم و سمت من رو‌خودم تذکر بدم که نمیده
    چون بیشتر مواقع ناراحت میشم و حساس شدم زود نریض میشم و جدیدا سمت قلب و دست چپم خیلی درد می کنه
    در حقیقت حس بچه داری دارم!
    پدرم یه روز بهم‌گفت‌که جقدر سنت بزرگتر داره نشون میده و‌جقدر چاق داری میشی و عین مامانا شدی ذرصورتی که سنی ندارم و کمتر دارم به وزن و خودم اهمیت می دم دیگه
    همسرم توی فیت فود و اللخصوص نوشابه و دلسار افراطی هست و من همش دارم دعواش می کنم
    و واقعا واقعا خیلی چیزها رو مادر شوهرم نمی بینه و نمیدونه و میگه چرا انقدر با پسرم تندی!!
    هر وقت از شوهرم جیزی می خوام خرید کردن یا کاری رو‌انجام دادن و یا حتی دکتر رفتن ، انقدر باید بگم که خسته بشم و این دلیل دعوامونه
    یهویی بی هوا دلش هوای مسافرت همدان می کنه حای مناسب هم نیست یه اتاق بدون امکانات و دلش می خواد بره و چند روز بمونه و بعش خوش می گذره و واقعا برام سخته هر وقت بر می گردم مریض میشم و هر وقت می خوام که من نرم و نیام با صحبت با جدیت حتی با گریه گوشش بدهکار نیست و همیشه سر مسافرت رفتن من ناراحتم چون مراعات من نمیشه و اکثرا دعوا داریم
    مهمونی های با جمعیت زیاااد میگیره و ازین که کسی بخواد بیاد خونمون استقبال می کنه و همراهش خانواده مادرش رو هم همیشه میگه و من که یک نفرم و گاهی ادم شرایطش جور نیست باعث دعوامون میشه (سمت من خیلی مراعات می کنن)
    متاسفانه من سمت شوهرم بیشتر هستم و دعواهمون هم اکثرا همین موارد هست و مادر شوهرم هم حاضر در صحنه و این باعث شده که بگه جرا انقدر پسر من و اذیت می کنه
    و سمت من کمتر حضور داریم
    من نازک نارنجی نیستم اما طاقتم حدی داره. سعی در بساز بودن دارم اما حدی داره
    ادمی نیستم که یه طرف خرف بزنه و البته همسرم هم‌همیشه حرفی و جوابی توی استینش داره و یک دلیل دعوامون اینه که هر چی من بگم سریع و بدون معطلی جوابم و میده و‌کم نمیاره و من و خییییییلی اذیت می کنه
    گاهی درد و دل می کنم به جای ابن که گوش کنه جواب میده باعث ناراحتیم میشه
    تو جمع های خانوادگیشون اکثرا صدا بالاست و دارن داد می زن من اذیت میشم!!!
    اکثرا شوهرم حق به جانب حرف می زنه
    چند باری خواستم بریم پیش مشاور، اصلا مشاور و قبول نداره
    همه این مسایل رو به مادر شوهرم‌گفتم اما توجه نمیشه.
    البته از خق نگذریم صفات خوبی هم داره همسرم مثل مهربانی وقتی ناراحتم میکنه میاد سمتم با کمی تاخیر و دیگه سعی می کنه خوب خرج کنه و گاهی افراطی دست و دلبازی می کنه برای من و بقیه
    البته ما مستاجریم و خونه و‌ماشین و مغازه شخصی هم نداره و پیش عموش کار می کنه
    و سر پول جمع کردن و تا خونه بخریم و ماشین خودمون و بخریم هم دعوا دارم می کنم.

    من چی کار کنم؟؟؟



    همانطور که گفته بودم همسرم از مشاوره رفتن خوشش نمیاد، درسته که‌ما نباید جلوی دیکران دعوا کنیم، اما اگر باز دلیلی برای ناراحتی به وجود اومد و با بی سیاستی خودم یا همسرم رو به رو شدم و دیگران باز داشتن متوجه میشدن چی؟ به نظرتون اگر ناراحتی نکنم و توی خودم بریزم درست میشه؟ آدم خنگ یا کودنی به شمار نمیام؟

    بهتر نیست که موضع خودم رو تغییر بدم و با لحن دیگه ای با اطرافیانم صحبت کنم؟
    همان مامان صدا کردن (مادر شوهرم) و محبت های گذشته خوبه ؟ ادامه بدم؟
    خودم چی کار کنم که عاقل تر دیده بشم؟
    و به خاطر اون بحثی که پیش اومده و دل آزرده شدم چی کار کنم که دوباره یادآوری نشه و بتونم ارتباط دوباره و بهتری با خانواده شوهرم برقرار کنم؟
    امیدوارم که راهنمایی ام کنید!!

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دعوای کهنه شده من و همسرم و دخالت مادرشوهر

    سلام مجدد خانم
    امیدوارم حال شما خوب باشد.
    من با توجه به صحبتهای شما نکاتی را عرض می کنم، امیدوارم مفید افتد.
    مسائلی از این دست که بر اثر اختلاف سلیقه و رفتار ایجاد می‌شود، مستئل پیچیده ای است. دلایل گوناگونی دارد اما مهمترین آنها این است که هر طرف خود را محق می‌داند‌.
    من از اثنای صحبتهای شما، علاقه شدید شما را برداشت می‌کنم و اعتقاد دارم این مشکلات را می‌توانید حل کنید، فقط چند نکته را باید رعایت کنید.
    اول اینکه این مسائل را تا جایی که می‌توانید در درون زندگی خودتان نگه دارید و هرگز به بیرون نکشانید. این مهمترین نکته است. حتی نزدیکترین افراد مثلا پدر و مادر نیز به رابطه شما صدمه می‌زنند.
    دوم اینکه سعی کنید به یکدیگر و خانواده‌ها توهین نشود.
    سوم اینکه سعی کنید با همسرتان در شرایط خوب صحبت کنید و با یک برنامه طولانی نه کوتاه مدت این اختلاف‌ها را حل کنید. سعی کنید آرام آرام حل کنید نه اینکه یکدفعه.
    امیدوارم همسرتان هم به این نتیجه برسد که‌ زندگی مشترک‌ یادگرفتنی است و دائما نیز به مراقبت دارد.
    امیدوارم‌ همیشه خوش باشید.

  11. کاربران زیر از ماجراجو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عوارض خطرناک نگه داشتن ادرار
    توسط حناء در انجمن سایر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 01-11-2017, 09:33 AM
  2. دعوای دوره نامزدی
    توسط سمیه67 در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 05-07-2016, 01:12 PM
  3. دعوا با نامزد
    توسط سمیه67 در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 19
    آخرين نوشته: 05-06-2016, 03:04 PM
  4. دعوای لودرها در خیابان+فیلم
    توسط orbital در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-19-2016, 08:42 PM
  5. بحث و دعوا همیشگی بین من و مادرم
    توسط احسان نینجا در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 04-04-2016, 12:46 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد